سپهر پورشيرازيسپهر پورشيرازي، تا این لحظه: 13 سال و 21 روز سن داره

سپهره آسموني

روزهاي ترش و شيرين مامانو سپهري

٩٠/٧/١٤ ٧مهربود كه تو رو بردم تئاتردربه در ها(احسان خواجه اميري ومهدي خزا باني). سانسه اول خيلي آروم بودي فسقليه من،ولي سانسه دوم مجبورم كردي برم ته سالن،در كل عالي بودي. دوشب پيش ماسوله بوديم،كپل من. الان ما در هتل كوثربا مامان راضي و عمو فريد رامسر هستيم. توهتل مهران ماسوله ٤تايي منچ بازي كرديمو سره شامه شب شرط بستيم كه هركي برد شام براش مجاني.بابايي برد و با كلي ذوق ترشي تره سفارش داد،خنده داري موضوع اين بود كه وقتي توشي تره رو براش آوردن خيلي خيلي كم بود و بهش گفتن تمام شده هههه. الان هم بابات نگرانه ٢٠٠هزارتومنشه كه بانك خورده. تو تا حوصله ات سر ميره جيغ ميكشي و ميگي با من بازي كنيد ،وگرنه حوصله ام سر ميره. شبها اصلا خوب نميخوابي و مرتب...
14 مهر 1390

روزهاي خوبم تند تند تموم نشيد

روزهاي خوبم تند تند تموم نشيد ٩٠/٧/٥ سلام پسرم،سلام سپهرم. الان تو توي رختخواب زرد و سبزت دراز كشيدي،بابايي هم داره با توپ سياه و سفيدت بازي ميكنه. بابايي خيلي با تو حرف ميزنه و الانم داره با تو مامان بابا گفتنو كار ميكنه. تو با دندوني كليدت داري بازي ميكني. تو صبح ها رانيتيدين و قطره AD ميخوري. ديشب براي اولين بار غذا خوردي(برات فرني درست كرده بودم)،نميدوني چقدر لذت بخش بود،چقدر دوست داشتم لحظه شروع غذا خوردنتو.نميتونم بگم چه جوري بود. تو از ديروز هم شروع كردي به حرف زدن،البته حرف مفهوم نميزني،ا ا ددد ميكني. تو ٢٣ شهريور تونستي از شكم به پشت برگردي،ولي هنوز درست غلت نميخوري. توي اين ماه با تو خيلي جاها رفتم:نمايشگاه تخصصي كودكان/عروسي دايي ...
5 مهر 1390
1